Jahan-Nama Entertainment
Jahan-Nama Entertainment

Jahan-Nama Entertainment

چند جمله زیبا

زیباترترین "معماری" من ،

ساختن "ذهن و دل" خویشتن است .

در گستره ی وسیع اندیشه ی خود ،

سازه ای باید ساخت ،

با ستونهایی برافراشته از افکارم …

و مصالح ، همه از جنس امید ،

و مراقب باشم ،

نقش "افکار غلط" در ذهنم ،

نقشه ی "تخریب بنیاد" من است

میتوان زیبا زیست

نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم

نه چنان بی مفهوم

که بمانیم میان بد و خوب

لحظه ها میگذرند

گرم باشیم پر از فکر و امید

عشق باشیم و سراسر خورشید

زندگی همهمه مبهمی از رد شدن خاطره هاست

هر کجا خندیدیم

هر کجا خنداندیم

زندگانی آنجاست

بی خیال همه تلخی ها...


خودم را به فروش گذاشته ام

چوب حراج زده ام به رویاهایم

کسی بیاید مرا بخرد

برنگرداند ...

رودخانه ای درسرم دارم

پر از قرل آلای دیوانه

خواب هایی

که خواب شان را حتی کسی ندیده ...

درخت انگوری درسینه دارم

مست ...

سر از شانه هایم درآورده

دختران همسایه از انگورهایش می چینند ...

چند تا کلمه دارم

که بیشترشان دوستت دارم است

چند شعر

که هنوز جایی نخوانده ام ...

و چتری که هیچ بارانی بغلش نکرده

در سرم رویاهای زیادی دارم

اتاقی کوچک

و یک تنهایی بزرگ

آنقدر بزرگ

که همه ی اینها را درخود گم کرده است ...


بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها

و لبت منبع الهام غزل پاشی ها 


با نگاهت همه زندگی ام بر هم ریخت

عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها


چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت

مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها 


ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده که

عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها 


بنشین چای بریزم که کمی مست شویم 

دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها 


آرزویم فقط این است بگویم سر صبح

عصر هم منتظر آمدنم باشی ها !


گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد

یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد


در شعر شاعران همه گشتم که مصرعى

در شأن چشم هاى تو پیدا کنم، نشد


گفتند عاشق که شدى؟ گریه ام گرفت

میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد


بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را

از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد


شاعر شدم که با قلم ساحرانه ام

در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد


من آسمان پر از ابرهای دلگیرم 

اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم

 

من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم

که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم

 

من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع

به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم

 

به دام زلف بلندت دچار و سردرگم

مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم

 

درخت سوخته ای در کنار رودم من 

 اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم...